صبح نیت کرده بودم حمام بروم. تامل که نمودم، ملتفت شدم که نروم تمیزتر میمانم. نرفتم. همانطور آب نکشیده حضور شاه شرفیاب شده زمین بوس کردم. دهان مبارک را باز نموده آنچه فحش فاحش بود نثار چاکر و اهل بیت چاکر نموده با لگد […]
نوشته: فرخ سرآمد صبح زود بیدار شدم. دست نماز گرفتم. نمازم که تمام شد خواستم چرتی بزنم. فراش سواری به احضارم آمد. متحیر شدم که صبح به این زودی چه افتاده. با عجله خودم را رساندم. شرفیاب شدم. بندگان همایونی با ” […]
صبح سر حمام شرفیاب شدم. بیرون که آمدم عمارت حوضخانه تشریف بردند. بنده و حکیم « طولوزان» هم از پشت سر آهسته همراهی کردیم. ناهار را که میل فرمودند، از بنده تفصیل غائله « نسقچی باشی» را سئوال فرمودند. آنچه گذشته بود عرض کردم. […]
صبح خانه جناب آقا رفتم. خواب بودند. ندیدم. از آنجا خانه والده رفتم. فردا حرکت به سمت مازندران خواهد شد. پول ندارم نمیدانم چه خاکی بر سر بریزم. امروز هر حمالزاده و تونتابزاده هزارتومان دوهزارتومان ماهیانه مداخل میکند. من که پدرم سالی صدهزارتومان خرج […]
امروز هیچ معلوم نیست بنده را چه میشود. ابدا حال خودم را نمیفهمم. دلم گواهی میدهد که بلائی نزدیک است. خداوند عاقبت همه ما را بخیر کند. گفتم حمام بروم، شاید بهمیزانی سبک شوم که حال خدمتگذاری قبله عالم را داشته باشم. در راه […]
امروز قدری کسالت دارم. دست راستم هم از اسید معده قبله عالم سوخته. دربخانه میرفتم که ” ببری خان” را دیدم. معیت دو سه فراش تفرج میفرمودند. عرض سلام کردم، ابدا بهروی مبارک نیاوردند. این گربه از وقتی سوگلی شاه شده خیلی خودش […]
به کوشش فرخ سرآمد کتاب «روزنامه خاطرات” … السلطنه”» در دهه شصت توسط فرخ سرآمد در انتشارات نوین منتشر شد. پیش از این کتابی به نام «مغولان و سلطان، سرگذشت شاهان» با نام فرخ سرآمد به بازار آمده بود. هر دو کتاب به گونهای […]